نازپروردگی !
جنگ صفّین ، جنگ جمل ، جنگ خوارج در زمانی صورت گرفت كه علی علیه السلام مردی شصت ساله است.
ما همان مقدار نیرویی كه در جوانی داریم ، از چهل سالگی به آن طرف تحلیل می رود . به پنجاه سالگی كه می رسیم اینقدر ضعیف و ناتوان هستیم كه پیری را احساس می كنیم.
علی سلام الله علیه در شصت سالگی با سی سالگی خودش فرق نكرده است.
اگر در جوانی با عمرو بن عبد ود نبرد می كند ، در سن شصت سالگی با كریز بن الصباح نبرد می كند.
نگویید علی مرد استثنایی است . عموم مردم این جور بودند . مالك اشتر نخعی كه آن شجاعت ها را در جنگ صفین از خود نشان داده است پیرمرد است ، یعنی مردی است كه در حدود شصت سال دارد.
در جنگ جمل همین مالك اشتر و عبد اللّه بن زبیر- كه جوان و بسیار شجاع بود- با یكدیگر نبرد كردند. اینقدر یكدیگر را زدند و دفاع كردند كه دیگر از شمشیر كاری ساخته نبود . آخر ، كار به كشتی گیری رسید.
در اینجا مالك اشتر ، عبد اللّه را به زمین می زند . همین كه عبد اللّه را به زمین زد عبد اللّه فریاد كشید : «اُقْتُلونی وَ مالِكاً» ؛ هم مرا بكشید هم مالك را . بالاخره اینها را از یكدیگر جدا كردند.
بعد از مدتی كه از قضیه گذشت و جنگ جمل خاتمه پیدا كرد ، یك روز مالك اشتر با عایشه - كه خالۀ عبد اللّه بود- ملاقات می كند . عایشه از روی گله و شكایت می گوید : تو آن روز با خواهرزادۀ من چنین و چنان كردی.
مالك اشتر قسم خورد كه سه شبانه روز بود غذا نخورده بودم ، اگر من چیزی خورده بودم خواهرزاده ات جان سالم از دست من بدر نمی برد.
در جنگ خندق مسلمانها از گرسنگی سنگ به شكم خودشان می بستند و مردانه می جنگیدند . این خارج از قانون خلقت و طبیعت نیست.
منبع :
کتاب مجموعه آثار شهید مطهری ، جلد 21 ، صص66-67
786